سو سو می زد برایم ،آن ستاره ای که
نشانش کرده بودم،
لحظه ای پیش،با شوقی بچگانه
... مثل حس اولین دیدار و بعد تاب خوردن چند احساسِ هم زمان...
و بعد...
مگر تو همان حس خوب و ناب نیستی که همیشه همین نزدیکی ها پرسه میزدی...
همین روزهاست...
میدانم که می شود...
که می آیی با همان لبخند ی که کنار قهوه ی تلخم گذاشته بودی ،
دستت را باز میکنی
اینجاست
همان ستاره ای که سو سو میزد....
نظرات شما عزیزان:
کد را وارد نمایید:
عکس شما
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان باورها و آدرس bavarha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
آمار وب سایت:
بازدید امروز : 12 بازدید دیروز : 0 بازدید هفته : 12 بازدید ماه : 39 بازدید کل : 10398 تعداد مطالب : 6 تعداد نظرات : 5 تعداد آنلاین : 1